به اضافه ی مردم ( ده اصل اساسی برای کار فرهنگی )
کتاب به اضافه مردم (بر خلاف کتاب های دیگری که در زمینه فرهنگی چاپ می شوند و بدون ارائه راه حل ، صرفا به طرح مشکلات و مسائل و کارهای مورد نیاز که باید انجام شود میپردازند) در ده اصل اساسی با ارائه ی مثال های ملموس و ساده چگونگی انجام کار را به افراد دغدغه مند آموزش می دهد و به جای کاسه ی چه کنم چه کنم به دست گرفتن ، برای انجام کار فرهنگی در مساجد و تمام مراکز فرهنگی و به کار گرفتن نیروی عظیم دغدغه مند جوان و نوجوان طرح عملی و عینی ارائه می دهد.
برای آشنایی بیشتر با کتاب بخشی از آن را در زیر مطالعه می کنیم.
فرض کنید میخواهیم برای روز ۱۲ تیر (سالروز حمله ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران در سال ۱۳۶۷) در محله فضا سازی تبلیغی انجام دهیم. این کار را یک نفر هم می تواند انجام دهد. چگونه ؟ این گونه مسئول پایگاه بسیج، زنگ میزند به یک موسسه تبلیغاتی و می گوید ما چند تا بنرسه در چهار میخواهیم با این موضوع. تبلیغاتچی از مسئول پایگاه طرح می خواهد. طرحی در کار نیست، پس خودش می رود سراغ گوگل و اولین طرحی را که با این موضوع گیرش می آید سرهم بندی میکند و اسم پایگاه را هم می زند زیر طرح و چاپ می کند. برای نصب هم داربست چی اش را می فرستد. کجا نصب شود؟ به صلاحدید خود داربست چی مسئول پایگاه، کارش را انجام داد، بنر نصب شد. اما هیچ نیرویی حتی خود همین مسئول، در هیچ مرحله ای از کار ( ایده پردازی تولید و نصب) نقش نداشت!
همین کار را چگونه می شود مشارکت پذیر کرد؟
اینگونه :
گام اول: ایده پردازی. یادآوری این مناسبت را بهانه قرار می دهیم برای آشنایی جمعی با واقعه حمله به هواپیمای مسافربری ایران توسط آمریکا جلسه ایده پردازی با حضور همه نیروها تشکیل می دهیم. طرح موضوع میکنیم و از بچه ها می خواهیم ایده های خود را برای معرفی این واقعه بیان کنند. مسلماً اولین نکته در این ایده پردازی، تلاش افراد حاضر برای آشنایی با اتفاق خواهد بود. بعد هم ایده ها را رد و بدل می شود. هر کس چیزی می گوید؛ می توانیم خودمان پوستر تولید کنیم در آن روز فیلم مستند مرتبط با واقعه را در مسجد اکران کنیم سرودی را آماده کنیم و در محله بخوانیم تصاویر شهدای این واقعه را در محله نصب کنیم، جملات تأثیر گذار در مورد ماهیت تروریستی آمریکا را کلیشه کنیم و بزنیم در معابر عمومی… در همین ایده پردازی چندین نفر احساس نقش میکنند. اصلاً در این مرحله بخشی از هدف اصلی مان که همان تبلیغ یک مناسبت است، محقق شده است.
گام دوم اجرای ایده ها از همین جمع کسانی برای اجرایی کردن هر کدام از این ایده ها اعلام آمادگی می کنند. حتی اگر قرار باشد فقط بنر نصب کنیم در محله، طراحی اش را همین بچه ها عهده دار می شوند و همین طور گام های بعدی…
….. نگاه فرصت محور به ما میگوید همین جا در نزدیکی شما کسانی هستند که می توانند به حال جامعه مفید باشند. آنها سرمایه ها و داشته های فراموش شده جامعه ما هستند. پدر و مادر یک شهید، یک نویسنده، یک معلم، یک طراح یک فیلم ساز یک شاعر یک متفکر، یک مخترع یک رزمنده یک ریش سفید و… همگی داشته ها و فرصت های ما هستند. مناسبت های تقویمی مانند محرم ،رمضان نیمه شعبان، دهه فجر، هفته دفاع مقدس و…. هم فرصتهای بی هزینه ای هستند که باید ازشان استفاده کرد چرا قبل از اینکه به اینها فکر کنیم به نداشته ها می اندیشیم؟
فرض کنید در همسایگی مسجد ما، هنرمندی زندگی می کند که کارش تئاتر است. او دوست دارد کار کند. آدم سالمی هم هست. چندبار هم به واسطه های مختلف به ما رسانده که او تئاتر بلد است و میتواند برای پایگاه ما گروه تئاتری راه بیندازد. اما ما نه او را می شناسیم و نه به کارش اعتنا میکنیم. بعداً می شنویم که او رفته و تئاتری کار کرده که کمی تا قسمتی به مذاق ما خوش نیامده اینجاست که فعال میشویم و شروع میکنیم به کوبیدن او بالاخره کسی که هنری دارد دوست دارد هنرش را عرضه کند. اگر ما امکان بهره دهی او را در فضایی مناسب فراهم نکنیم ، معطل ما نخواهد ماند.
ارزشمندتر از پول
ما در کارهای فرهنگی جای نداشته های خودمان رابا پول پرمی کنیم وقتی دستمان از همه جا کوتاه می شود، دست به دامن پول می شویم تا کارمان را راه بیندازد. برای همین هم کلی هزینه روی دست بیت المال می گذاریم. اما اگر با دارایی های مادی و معنوی خود بیشتر آشنا باشیم و بدانیم چه سرمایه هایی در اطراف ما معطل مانده، می توانیم این سرمایه ها را جایگزین پول کنیم. هنرمندی که طراحی بلد است اما ما نمی شناسیمش، نیروی فنی و کاربلدی که در همسایگی مسجد است و ما او به بی اعتنا هستیم، استاد دانشگاهی که بی سروصدا به مسجد می آید و می رود و… اگر در جای خود به کمک فراخوانده شوند خواهیم دید که داشته های ارزشمندتر از پول هم داریم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.