آدمهای سمی اثر لیلیان گلاس
هر پدرو مادر و فرزند بالغی باید یک بار این اثر لیلیان گلاس را بخواند. بسیاری از کتاب های روانشناسی بخاطر تفاوت های فرهنگی و دینی که ما داریم با صاحب اثر ، ممکن است موثر واقع نشوند یا بخشی از آن حداقل نیاز به تغییر برای استفاده داشته باشد، اما هم موضوع و هم داستان های این کتاب می تواند به شما کمک کند تا بدانید چه رفتارهایی از رفتارهای یک والد یا دوست یا آشنایان میتواند باعث بیمار شدن روح یک شخص شود و تا سالیان سال از آن رفتار رنج ببرد و همزمان همان رفتار را تکرار کند ، بخاطر حس عذاب وجدان های بی دلیل و رفتارهای سمی و غیر قابل پذیرش افراد سمی سالها در زندگی و انتخاب های خود دچار بحران بشود و خود حتی نداند که چرا این حال را دارد.
برش هایی از کتاب:
یک آدم سمی می تواند هر کسی باشد همکلاسی دوران کودکی، خواهر یا برادر، والدین یا کسی که دوستش داریم یا همسر یا شوهر یا رئیس و یا همکار
یک آدم سمی کسی است که زندگیتان را سمی میکند. کسی که مشوق شما نیست کسی که از دیدن موفقیت و رشد شما خوشحال نمی شود.
کسی که برایتان آرزوی خوشبختی نمیکند در حقیقت او کارشکنی میکند تا تلاش هایتان مثمر ثمر واقع نشوند گویی منتظر به خاک سیاه نشستن شما می باشد.
بسیاری از روان شناسان این پیشنهاد را میدهند که باید در را باز کرد و از این آدمها کناره گرفت. با این اشخاص وحشتناک قطع رابطه کرد تا سلامت روان را بهبود بخشید و دوباره آن را بدست آورد و به زندگی ادامه داد . اگر چه ممکن است این شیوه برای بسیاری رویکردی کاربردی و کارآمد باشد اما فقط یکی از شیوه هایی است که میتوان با افراد سمی برخورد کرد. من گزینه های در دسترس دیگری را کشف کردم و در این کتاب آنها را شرح خواهم داد.
به عنوان یک متخصص ارتباطات هزاران ساعت را با مردم سپری کرده ام و حرفهای آنها را شنیده ام افرادی که سن شان بین ۴ تا ۸۷ سال بوده است به من گفته اند که چه چیزی باعث ناراحتی شان شده است.
فهمیده ام اولین علت ناراحتی مراجعه کنندگانم این است که یک شخص سمی زندگی اش را به جهنم تبدیل کرده است. شاید فیلسوف بزرگ ژان پل سارتر درست گفته است که جهنم اشخاص دیگر هستند. هنگامی که به اظهارات بیشمار مراجعانم گوش میکردم متوجه شدم به درستی کسانی وجود دارند که برای سلامت روان جسم و عاطفه دیگران مخرب هستند و حال آنها را دگرگون میکنند
من زندگی اشخاصی را دیدم که توسط اشخاص سمی به تباهی کشیده شده است. آنها تقریباً هر کدام از افکار او را با یک فکر سمی جایگزین کرده اند. دختر بچه ای به من گفت دوست دارم بمیرم چون مادرم مرا دوست ندارد
دخترک این گونه احساس کرده بود ،چون مادرش به ندرت در خانه به سر می برد و هنگامی که در خانه بود مدام بر سر دختر فریاد میزد و به او میگفت که چه دختر بدی بوده است.
با گوش کردن به این داستانها شروع به یادداشت برداشتن کردم. متوجه شدم الگوهای بیشماری ظاهر شدند و چیزهای خیلی جالبی یاد گرفته ام.
اول اینکه انواع متفاوتی آدم سمی وجود دارد و دوماً کسی که برای یک نفر سمی است لزوماً نسبت به شخص دیگری سمی نمیباشد. همچنین فهمیدم که راههای متفاوتی برای برخورد کردن با انواع آدمهای سمی وجود دارد که میتواند شخص را قادر سازد که تا با آنها بهتر برخورد کند و از عهده آنها بر بیاید.
بعد از اینکه شیوه های خاصی راجع به نحوه برقراری ارتباطات با آدمهای سمی در زندگیشان به آنها ارایه دادم متوجه شدم که زندگیشان تا چه حدی متحول شده است.
مراجعه کنندگانم متوجه شدند تکنیکهایی که به آنها آموزش داده ام تا چه اندازه یکی پس از دیگری موثر واقع شده است.
مهم نبود که شخص سمی چه کسی بود .مادری که مدام غرولند می کند، همسر حسود ،یک معلم توهین کننده ، یک رئیس آزار دهنده یا حتی یک گارسون گستاخ، یک پزشک جاه طلب یا فروشنده پر افاده. آن افراد هر کسی که هستند باشند حالا مراجعانم به ابزار لازم برای مهار کردن آنها مجهز بودند.
آنها ناگهان احساس کردند که استرس کمتری دارند و دیگر افسرده نیستند، قدرت بیشتری دارند و هنگامی که کنار افراد سمی هستند خوشحالتر هستند.
من این تکنیکها را در زندگی شخصی ام به کار بسته ام و فهمیدم روزهایم بهتر و بهتر شده اند. دیگر لازم نبود احساساتم را پنهان کنم راجع به اینکه آیا حرف درستی زده ام یا نه خودم را عذاب بدهم……
………. یک آدم سمی می تواند هر کسی باشد همکلاسی دوران کودکی، خواهر یا برادر، والدین یا کسی که دوستش داریم یا همسر یا شوهر یا رئیس و یا همکار
یک آدم سمی کسی است که زندگیتان را سمی میکند. کسی که مشوق شما نیست کسی که از دیدن موفقیت و رشد شما خوشحال نمی شود.
کسی که برایتان آرزوی خوشبختی نمیکند در حقیقت او کارشکنی میکند تا تلاش هایتان مثمر ثمر واقع نشوند گویی منتظر به خاک سیاه نشستن شما می باشد.
بسیاری از روان شناسان این پیشنهاد را میدهند که باید در را باز کرد و از این آدمها کناره گرفت. با این اشخاص وحشتناک قطع رابطه کرد تا سلامت روان را بهبود بخشید و دوباره آن را بدست آورد و به زندگی ادامه داد . اگر چه ممکن است این شیوه برای بسیاری رویکردی کاربردی و کارآمد باشد اما فقط یکی از شیوه هایی است که میتوان با افراد سمی برخورد کرد. من گزینه های در دسترس دیگری را کشف کردم و در این کتاب آنها را شرح خواهم داد.
به عنوان یک متخصص ارتباطات هزاران ساعت را با مردم سپری کرده ام و حرفهای آنها را شنیده ام افرادی که سن شان بین ۴ تا ۸۷ سال بوده است به من گفته اند که چه چیزی باعث ناراحتی شان شده است.
فهمیده ام اولین علت ناراحتی مراجعه کنندگانم این است که یک شخص سمی زندگی اش را به جهنم تبدیل کرده است. شاید فیلسوف بزرگ ژان پل سارتر درست گفته است که جهنم اشخاص دیگر هستند. هنگامی که به اظهارات بیشمار مراجعانم گوش میکردم متوجه شدم به درستی کسانی وجود دارند که برای سلامت روان جسم و عاطفه دیگران مخرب هستند و حال آنها را دگرگون میکنند
من زندگی اشخاصی را دیدم که توسط اشخاص سمی به تباهی کشیده شده است. آنها تقریباً هر کدام از افکار او را با یک فکر سمی جایگزین کرده اند. دختر بچه ای به من گفت دوست دارم بمیرم چون مادرم مرا دوست ندارد
دخترک این گونه احساس کرده بود چون مادرش به ندرت در خانه به سر می برد و هنگامی که در خانه بود مدام بر سر دختر فریاد میزد و به او میگفت که چه دختر بدی بوده است.
با گوش کردن به این داستانها شروع به یادداشت برداشتن کردم. متوجه شدم الگوهای بیشماری ظاهر شدند و چیزهای خیلی جالبی یاد گرفته ام
اول اینکه انواع متفاوتی آدم سمی وجود دارد و دوماً کسی که برای یک نفر سمی است لزوماً نسبت به شخص دیگری سمی نمیباشد. همچنین فهمیدم که راههای متفاوتی برای برخورد کردن با انواع آدمهای سمی وجود دارد که میتواند شخص را قادر سازد که تا با آنها بهتر برخورد کند و از عهده آنها بر بیاید.
بعد از اینکه شیوه های خاصی راجع به نحوه برقراری ارتباطات با آدمهای سمی در زندگیشان به آنها ارایه دادم متوجه شدم که زندگیشان تا چه حدی متحول شده است.
مراجعه کنندگانم متوجه شدند تکنیکهایی که به آنها آموزش داده ام تا چه اندازه یکی پس از دیگری موثر واقع شده است.
مهم نبود که شخص سمی چه کسی بود مادری که مدام غرولند می کند همسر حسود یک معلم توهین کننده یک رئیس آزار دهنده یا حتی یک گارسون گستاخ یک پزشک جاه طلب یا فروشنده پر افاده آن افراد هر کسی که هستند باشند حالا مراجعانم به ابزار لازم برای مهار کردن آنها مجهز بودند.
آنها ناگهان احساس کردند که استرس کمتری دارند و دیگر افرده نیستند، قدرت بیشتری دارند و هنگامی که کنار افراد سمی هستند خوشحالتر هستند.
من این تکنیکها را در زندگی شخصی ام به کار بسته ام و فهمیدم روزهایم بهتر و بهتر شده اند. دیگر لازم نبود احساساتم را پنهان کنم راجع به اینکه آیا حرف درستی زده ام یا نه خودم را عذاب بدهم.
……… مارتین در ادامه گفت. از پدرم متنفر هستم، او هرگز به من اهمیت نمی داد و عشق و علاقه اش را نسبت من بروز نمی داد، من از دست نزدیکترین دوستم نیر عصبانی هستم
او همیشه خیال می کند از من بهتر است و همیشه میخواهد با من رقابت کند خصوصاً وقتی که حرف مردها به میان می آید و من از دست نامزدم هم عصبانی هستم چون موقع بیماری کنارم نبود تنها چیزی که برای او اهمیت دارد خودش است نه من
همانطور که حرف میزد شروع به هق هق کردن نمود و در این بین حالاتی از تشنج در او پدیدار شد.
در بین هق هق هایش به من گفت بعد از صحبت کردن با من و بیان این گفته ها و ابراز خشمش نسبت به دیگران حالا احساس آرامش میکند او برای اولین بار در طول زندگی اش توانسته بود احساساتش خصوصاً خشمش را بروز دهد.
چرا وجود آمدن یک تومور در مارلین باعث شود او بفهمد که باید خشمش را نسبت به افرادی که در اطرافش قرار دارند بروز بدهد؟
مبتلا شدن به تومور یک نمونه است اما زندگی کردن با افراد سمی منجر به ایجاد بیماریهای بسیاری میشود ممکن است شما دل درد حالت تهوع، کمر درد گلو درد مشکلات پوستی، آسم یا سرفه های آلرژیک را تجربه کنید. حضور افراد سمی در زندگی شما می تواند باعث بروز حالت های مثل کمبود انرژی بیماریهای روحی مثل حملات اضطرابی با افسردگی شود، بیشتر اوقات احساس میکنید انرژی شما رو به تحلیل است هنگامی که در کنار یک خون آشام سمی قرار میگیرید این حالت ها که ناشی از عملکرد این افراد است، می تواند باعث بروز انواع واکنشهای تخریب کننده در شما مثل پرخوری، کم خوری، لاغری یا اعتیاد شود.