اثري است از ديك كينگ اسميت به ترجمه شيدا رنجبر و چاپ انتشارات قدياني. رماني دوست داشتني و جذاب براي كودكان كه شخصيت اصلي آن گربه اي است به نام ارسطو. ارسطو هم مثل همه گربه ها نه تا جان دارد، اما از بس بازيگوش است مادرش اين حقيقت را به او نگفته، تا بيشتر از اين كارهاي خطرناك نكند؛ با اين حال او به كنجكاوي و كارهايش ادامه مي دهد، او خيلي زود يكي از جان هايش را در لوله ي دودكش از دست داد، شانس همراهش بود كه لوله داغ نبود وگرنه از حرارت مي سوخت، حالا او فقط 8 جان ديگر دارد كه اگر مراقب نباشد آن ها را هم از دست خواهد داد، فكر مي كنيد ماجراجويي بعدي اش چه خواهد بود…؟
وقتي ارسطو يك بچه گربه بود، نمي دانست كه گربه ها نه جان دارند. البته مادرش مي دانست، اما با خودش گفت: «اين را به او نمي گويم. همين حالا هم، او خيلي از خواهر و برادرهايش بازيگوش تر و سر به هواتر است. اگر بفهمد نه جان دارد، آن وقت به هر كار خطرناكي دست مي زند.»
براي همين، هنگامي كه ارسطو از خانه رفت تا با خانم پيري زندگي كند. به او فقط گفت: «خداحافظ.»
آن خانم، پيرزن عجيبي بود. دماغي گنده و چانه اي جلو آمده داشت. لباس هاي سياهي پوشيده بود و روي موهاي خاكستري سيخ سيخش كلاه سياهي گذاشته بود.
اسم او «بلادونا» بود و اين او بود كه تصميم گرفت اسم گربه جديدش را ارسطو بگذارد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.