آرزوی قطره ها
هیچ کس و هیچ چیز در این دنیا خلق نشده مگر فایده ای دارد! حتی قطره قطره های آب….
برشی از کتاب:
صبح بود.
قطره های آب توی آسمان آبی نشسته بودند و درباره خودشان حرف می زدند. قطره آب اولی گفت: من از آب دریا بخار شدم
قطره آب دو می گفت: من از آب رود بخار شدم.
قطره آب سومی گفت: من از آب حوض بخار شدم و آمدم اینجا
قطره آب چهارمی گفت: اما من از آب دریاچه بخار شدم
دریاچه ای که پر از ماهی های قشنگ بود.
قطره آب اولی گفت:
یک روز نور خورشید به من تابید مرا بخار کرد از دریا جدا کرد و به اینجا آورد.»
قطره آب دومی نزدیک تر آمد و گفت: «من وقتی بخار شدم وزنم سبک تر شد.
قطره آب چهار می گفت از اینجا حوصله ام سر رفته
دلم میخواهد باران شوم و دوباره برگردم به همان دریاچه ای که بودم بروم پیش ماهی های جورواجور….