خدا در این قصه ها
خدا، آشناترین حقیقت عالم برای کودکان است. اگر غبارهای دنیا بر دل کودک ننشیند، روح خداجویی او همیشه خدا را ناظر و شاهد خود می بیند و دوست دارد همواره محبوب خدا باشد.
کتاب خدا در این قصه ها می خواهد به رشد ایمان کودکان بیفزاید و آن ها را از آسیب فراموشی خدا و نعمت ها و لطف های او دور سازد.قصه های این کتاب ساده ولی مفاهیمی عمیق دارد که بر اساس منابع معتبر نوشته شده است و پایان داستان یک قسمت بنام فکر کنید وجود دارد که کمک میکند کودک حول محور آن داستان تفکر کند و به نعمت های خدا و وجود خدا پی ببرد.
برشی از کتاب خدا در این قصه ها را در قسمت زیر برای شما عزیزان قرار دادیم:
مردی که از روی دشمنی با دیگران خدا را قبول نمی کرد روزی به خانه ی امام صادق رفت اجازه گرفت تا وارد شود حضرت به او اجازه ی ورود دادند. او به امام صادق گفت: به من نشان بده که خدا هست
حضرت از او پرسید اسم تو چیست؟
در این وقت مرد بدون آنکه اسمش را به حضرت بگوید از اتاق بیرون رفت. یاران امام صادق که در آنجا حاضر بودند همه شگفت زده شدند. به او گفتند چرا اسمت را نگفتی؟ برگرد و اسمت را بگو تا امام جواب سؤالت را بدهد
مرد گفت: اگر میگفتم اسمم «عبدالله» است از اسمم استفاده می کرد و می پرسید: «عبدالله یعنی بنده خدا. پس خدایی که تو «بنده ی او هستی کیست؟ و من جوابی نداشتم و اینطوری شکست میخوردم همه به او گفتند: نه تو برگرد آقا دیگر اسمت را نمی پرسد
عبد الله دیصانی دوباره پیش امام برگشت و همان سؤال خود را بار دیگر پرسید به من نشان بده که خدا هست. دوباره اسمم را نپرس
امام صادق لبخندی زد و گفت بنشین
بعد به اطراف خود نگاهی کرد کودکی در اتاق نشسته بود و با یک تخم مرغ بازی میکرد. حضرت به کودک :گفت فرزندم آن تخم مرغ را به من بده وقتی تخم مرغ را گرفت به عبدالله گفت: ای عبد الله! این تخم مرغ را که میبینی سه پوسته و لایه دارد:
یک : لایه ای که روی تخم مرغ را پوشانده است و پوست آن است. دو : زیر آن پوست بیرونی ، پوسته ی نازک و نرم قرار دارد،سه و در آخر در زیر آن پوست نازک مایعی بی رنگ به نام سفیده تخم مرغ است و بعد از آن هسته طلایی رنگی به نام زرده تخم مرغ قرار دارد. اینها هیچ وقت توی هم نمیروند و با هم مخلوط نمی شوند. کسی هم پیدا نشده که بگوید من رفتم توی این تخم مرغ و آن را درست کرده ام و باز کسی هم پیدا نشده که از خرابی توی این تخم مرغ خبر دهد ای عبد الله آیا فکر نمیکنی که این جسم کوچک ولی پیچیده و رنگین و زیبا را کسی آفریده که راهنمای مردم و دانا و توانا است؟
عبدالله دیصانی سرش را پایین انداخت و کمی فکر کرد. بعد سرش را بالا گرفت و چهار جمله گفت قبول میکنم که خدا هست و جز او خدای دیگری وجود ندارد
قبول میکنم که محمد بنده ای خوب و پیامبری راستگو از طرف اوست و پذیرفتم شما امام صادق راهنمای ما در زمین هستید؛
من از گذشته ام پشیمانم و توبه کردم ..
فکر کنید:
ما هر روز به تخم مرغ یا صدها نعمت شگفت انگیز دیگر خدا نگاه میکنیم. آیا ما هم آنها را دقیق و موشکافانه نگاه می کنیم؟
اگر ما هم به هر چه که در اطراف مان است خوب نگاه کنیم و درباره اش سؤال کنیم چیزهای تازه ای یاد میگیریم مثل نیوتون وقتی سیب از درخت افتاد چه کار کرد؟ آن را خورد؟ نه نیوتون گفت: چرا سیب به هوا نرفت؟ اصلا تا به حال با دقت به سیب و لایه های آن نگاه کرده ای؟! این بار خوب نگاه کن ببین خداوند با چه دانش و حکمت و توانایی درون آن را آفریده؟ یقین داشته باش وقتی درباره ی خدا و آفریده های خدا فکر میکنی خدا تو را بیشتر دوست دارد
کلینی اصول کافی ترجمه کمره ای)، ج ۱، ج ۴، ص ۲۳۵
9789642026982