دکل/مستند داستاني گام دوم انقلاب
دکل اولین کتاب داستانی با محوریت بیانیه گام دوم انقلاب است که ماجرای آن در یک دبیرستان و در قالب هفت زنگ به تصویر کشیده شده است. گفتگویی جنجالی و هیجانی بین یک روحانی مبلّغ و دانشآموزان دبیرستانی است.از ویژگیهای این کتاب، پاسخگویی به حدود ۳۰ شبهه و سوال اساسی نسبت به مسائل سیاسی روز و انقلاب است که عمدتاً در ذهن جوانان ما دور میزند. امتیاز دیگر آن آشنایی با مبانی نظام اسلامی ایران و آموزش غیر مستقیم ملاکها و معیارهای دفاع از انقلاب است. سیر عقلی و منطقی گفتگوهای این مستند داستانی از دیگر ویژگیهای کتاب دکل است که با ادبیات جوان و مثالهای کاربردی و جوانپسند آمیخته است. با مطالعهی این کتاب، نگاه خواننده نسبت به نظام جمهوری اسلامی ایران تقویت و یا اصلاح میگردد. این کتاب تولیدکنندهی تحلیلهای کلان و غیرسطحی نسبت به مسائل داخلی و بینالمللی است. دکل، میتواند خواننده را برای پاسخگویی به بسیاری از شبهات مبنایی که توسط دشمن در فضای مجازی و بر علیه انقلاب مطرح میشود مسلّح گرداند.
گزیده کتاب
چرا هرموقع تلویزیون رو روشن میکنیم خبر اختلاس و دزدی میشنویم؟ چرا برخوردی با اینها نمیشه؟
چرا رهبری وقتی اینهمه گرونی و اختلاس و خیانت برخی مسئولین رو میبینن کاری نمیکنن؟ چرا عزلشون نمی کنن؟
بزار رُک بگم
چرا شورای نگهبان این آدمارو تایید میکنه؟ قبول داری همه شون از یه کرباسن؟
چرا وقتی وضع مردم خودمون خوب نیست، اینهمه پول رو میریزیم تو جیب مردم سوریه و عراق و لبنان و یمن؟
فقط ادعای پیشرفت داریم، اما عرضه ساختن یه ماشین مدل بالا رو هم نداریم؛ فقط بلدیم دشمن تراشی کنیم …
خب چرا با آمریکا کنار نمیایم تا مثل بعضی کشورها پیشرفت کنیم، و دهها سوال دیگه ای که بی جواب مونده،
جواب این دسته از سوالات رو در دکل بخوانید …
بحث که به این جا رسید، حمید گفت: حاج آقا! کم شدن مساحت کشور که بهتر است. چون اداره ی آن آسان تر می شود. گفتم: آفرین حمید آقا. باز هم به موقع به بحث ما کمک کردی و به نکته خوبی اشاره کردی. این سوال را قبلا دانش آموز دیگری از من پرسیده بود و من اینطور جوابش را دادم که:
اولا / وسعت کشور، خود یک عامل اقتدار است، چرا؟ چون وسعت بیشتر، جمعیت بیشتری دارد و جمعیت نیز از فاکتور های قدرت حساب می شود. بگذارید مثال ساده ای بزنم، فرض کنید با یک نفر دعوایتانم می شود. یک برادر دارید و یک دایی و و پسر دایی. به همراه پدرتان می آیید سر کوچه برای دعوا. منتظر می شوید تا طرفتان هم بیاید. زنگ می زنید به او. صدایتان را هم می اندازید توی گلو و با صدای کلفت می گویید: بابا چرا نمیایی؟ می خواهم پدرت را در بیاورم. چند دقیقه می گذرد، می بینید طرف دعوایتان، سرکوچه پیدایش شده، اما هفت تا برادر گردن کلفتش، ده تا عمو و دایی و بیست تا پسر های گنده لاتشان نیز همراهش هستند……..