رویای نیمه شب
رویای نیمه شب، رویایی است از جنس عشق که در فضای مذهبی شهر حله در عراق، که زمانی جایگاه حوزه علمیه شیعه و زادگاه مجتهدان بسیاری بوده است، جریان دارد.این رمان در گونه ادبیات دینی قرار می گیرد.قرن سوم هجری است و در شهر حله کشمکش میان شیعه و سنی در جریان است کشمکشی که حاکمان قدرت طلب به آن دامن می زنند.
شخصیت محوری داستان پسری به نام هاشم است که پدربزرگ او کفالتش را بر عهده دارد. ابونعیم زرگر، تاجر بزرگ جواهرات است. ابوراجح حمامی دوست پدربزرگ هاشم است که دختری به نام ریحانه دارد. هاشم عاشق ریحانه میشود و داستان ادامه مییابد.
هاشم میداند با شکافی که مذهب بین او و ریحانه به وجود آورده، هرگز امکان رسیدن به ریحانه برایش وجود ندارد. به همین خاطر نیز جرات ابراز عشق را ندارد. در ادامه داستان، حاکم حله سعی میکند با سرکوب شیعیان و ایجاد نفرت میان سنی مذهبها و شیعیان، جایگاه خود را محکم کند. در این زمان اصلیترین اتفاق داستان برای ابوراجح حمامی رخ میدهد؛ اتفاقی که باعث دگرگونی اعتقادی در حله میشود.
برشی از کتاب:
خلوتسرای حاکم، زیباترین جای دارالحکومه بود. حاکم روی تختی بزرگ به بالشهای ابریشمی تکیه داده بود. از این که مجبور شده بود ما را به حضور بپذیرد، ناخشنود بود. کنار تخت، پردهای آویزان بود و شبحی از همسر حاکم در پشت آن دیده میشد. نزدیک حوض زیبایی که از سنگ یشم ساخته شده بود، ایستادیم. زیر پایمان بزرگترین فرش ابریشمی بود که تا آن موقع دیده بودم. رنگ روشنی داشت و نخهای طلا و نقره در میان گلهای ارغوانیاش میدرخشید
قنواء قویی را که در دست داشت، آرام در حوض رها کرد. قوی دیگر را از من گرفت و به طرف حاکم رفت. گوشۀ تخت نشست و گفت: «نگاهش کنید پدر! هیچ پرندهای اینقدر ملوس و زیبا نیست.
چشمهای حاکم از خوشحالی درخشید، اما بدون آن که خوشحالیاش را نشان دهد، گفت: «این یکی را هم در حوض رها کن. بعداً به اندازۀ کافی فرصت خواهم داشت تماشایشان کنم.»
+« اندیشیدم: ریحانه حالا در خانۀ ما، کنار بستر پدرش نشسته و گوشواره هایی را که من ساخته ام به گوش دارد. چقدر به او نزدیکم و او چقدر از من دور است؛ به فاصلۀ خورشید تا زمین از من دور است و دست نیافتنی.
-احساس ناتوانی و سرشکستگی می کنم وقتی می بینم نمی توانم تو را از رنجی که می کشی نجات دهم.
+سرم را روی شانه اش گذاشتم، ناراحت نباش پدربزرگ!…»