سرگذشت استعمار 10 (گنجهای کلات)
شاه طهماسب پادشاه چندان عاقیتاندیشی نبود. ترجیح میداد بر سریر شاهی بنشیند و انگور شاهانه در دهان بگذارد و شراب ناب در جام بریزد، و خود را مشغول سرزمینداری و پیچیدگیهای آن نسازد. در روزهای پرتنش و ملتهبی که بخش بزرگی از کشور در اشغال افغانستان و حکومت عثمانی بود، طهماسب باز هم عیاشی و تنپروری را به مملکتداری ارجح میدانست. در همین حین بود که مردانی از دو ایل افشار و قاجار به رهبری نادر قلی بیگ و فتحعلیخان به میدان آمدند تا خاک سرزمین خود را از مشت بیگانگان بازپس گیرند.
در این کتاب، به بخشهایی از تاریخ پرچالش ایران در دوران سلطنت شاه طهماسب دوم و وقایعی از جمله تسخیر اصفهان بهدست افغانها و ستیزه با حکومت عثمانی میپردازد. همچنین در نیمهی دوم کتاب گنجهای کلات، مهدی میرکیایی به سراغ حواشی قتل مرموز جان التون، تاجر و دریانورد انگلیسی در گیلان میرود و ابعاد پیامدهای مختلف آن را بررسی میکند.
برگی از کتاب:
هلندیها توی خارک مستقر شدن و جلوی رفتوآمد کشتیها رو به بندر بصره گرفتند. این کار اونها برای حاکم بصره اونقدر ضرر داشت که مجبور شد تمام صدهزار روپیه رو برگردونه. هلندیها حالا که با تصرف خارک به هدفشون رسیده بودن، قلعهی بزرگی تو اون ساختن و مشغول آبادی جزیره شدند. تو سالهای بعد، تجارت اونها با ایران و مناطق جنوبی خلیج فارس، رونق زیادی گرفت. ولی روزگار آرامش و آسودگی هلندیها هم طولانی نبود.
کمین خارکو؛ مدتی بود یه راهزن خیلی خشمگین و خونریز بهنام میرمُهنّا با مردهای جنگیش و خانوادههای اونا توی جزیرهی خارکو ساکن شده بود. خارکو جزیرهی کوچیکی در نزدیکی جزیرهی خارک بود که خاکی بیحاصل و آب شور و کمی داشت و زندگی توی اون خیلی سخت بود. میرمهنا که از چنگ سپاه کریمخان فرار کرده بود، مجبور شده بود توی خارکو پناه بگیره. ولی با حضور اون توی این جزیره، هلندیها توی خارک به وحشت افتاده بودند و چون از سابقهی خونین و راهزنیهای بیرحمانهی اون باخبر بودند، بهدنبال چاره بودند.