سرگذشت استعمار 11 (جوانه های آتش)
این سری از کتاب سرگذشت استعمار 11 (جوانه های آتش) در رابطه با روی کار آمدن حکومت قاجار و جنگ ها و جریانات سیاسی آن روزهاست که برای آشنایی بیشتر برش هایی از کتاب را برای شما میگذاریم.
برشی از کتاب سرگذشت استعمار 11 (جوانه های آتش)
هنگامی که لطفعلی خان زند به اسارت سربازان آقامحمد خان درآمد ، خان قاجار دستور داد بازوبند بزرگ او را باز کنند. دو جواهر بی نظیر روی بازوبند می درخشیدند؛ الماس دریای نور و یاقوت تاج ماه . الماس دریای نور بزرگترین الماس صورتی رنگ جهان بود.
خان قاجار شادی زیادی را از دیدن این دو جواهر نشان نداد؛ او به دنبال بقیه خزانه خاندان زند بود؛ اما خزانه آن قدرها چنگی به دل نمیزد کریم خان زند علاقه ای به گردآوری ثروت نداشت؛ او فکر میکرد اگر همه دارایی کشور را برای خودش جمع کند تجارت و دادوستد از رونق می افتد. هنگام مرگ او هفتصد هزار تومان در خزانه مانده بود که مقدار زیادی از این پول هم در جنگهایی که بین جانشینان او رخ داد حیف و میل شد.
آقا محمد خان که برای ادامه نبردهایش به پول نیاز داشت هیچ فرصتی را برای جمع کردن ثروت از دست نمی داد. در یکی از سفرهایش از روستایی فقیری خشمگین شد و به یکی از جلادانش دستور داد گوش او را ببرد.
مرد روستایی به جلاد التماس میکرد که فقط نصف گوش را ببرد؛ در مقابل اوهم حاضر بود چند ریال به جلاد بدهد. آقا محمد خان که صحبتهای او را شنیده بود به طرف آنها رفت و به مرد روستایی گفت اگر چند ریال دیگر روی آن بگذاری و به خود من بدهی تو را خواهم بخشید.
روستایی که از شوخی خان بی رحم و خونریز قاجار تعجب کرده بود خود را روی پاهای او انداخت و به خاطر آنکه او را بخشیده چندین بار از او سپاسگزاری و برای سلامتش دعا کرد. سپس برخاست و به راه افتاد. اما سربازان خان به دنبال او دویدند و به او فهماندند که شرط سالم ماندن گوشش پرداخت آن چند ریال به خان است. ( سرگذشت استعمار 11 (جوانه های آتش) )
آقا محمد خان که برای تجهیز سپاه روی همین پولهای اندک هم حساب میکرد. نمی توانست جدا شدن سرزمین های حاصلخیزی مانند گرجستان را از ایران تحمل کند. گرجستان در شمال غربی منطقه قفقاز قرار دارد. این بخش از ایران در سال ۱۱۹۷ هجری قمری هنگامی که جانشینان ضعیف کریم خان توان دفاع از کشور را نداشتند با روسیه قراردادی امضا کرد و زیر حمایت روسها قرار گرفت.
آقا محمد خان نامه ای به حاکم گرجستان نوشت و او را تهدید کرد که اگر ارتباط خود را با روسیه قطع نکند به آنجا لشکر کشی خواهد کرد.
حکمران گرجستان پاسخ داد که فقط کاترین فرمانروای روسیه را سلطان خود میداند و با شاه ایران کاری ندارد.
آقا محمد خان پس از دریافت این جواب شصت هزار نفر را برای حمله به گرجستان آماده کرد؛ اما نیت خود را کاملاً پنهان نگه داشت تا روسها نتوانند به یاری گرجی ها بیایند. حمله خان قاجار گرجیها را غافلگیر کرد و تفلیس به آسانی به دست سواران قاجار افتاد.
آقا محمد خان برای اینکه هیچ کس جرئت نکند به دنبال استقلال و جدایی از حکومت ایران باشد دستور داد مردم تفلیس را قتل عام کنند. کشتار در این شهر نه روز طول کشید. تمام کلیساها با خاک یکسان شدند و کشیشها را با دست و پای بسته به رودخانه پرتاب کردند نزدیک به پانزده هزار نفر هم به اسارت گرفته شدند.
آقا محمد خان پس از این خونریزی کم نظیر راه بازگشت را پیش گرفت؛ در حالی که نمی دانست این کشتار کینه سختی را از ایرانیان در دل مردم مسیحی قفقاز به وجود آورده است…..
اگر قصد دارید سرنوشت و گذشته کشورتان را بدانید و با تاریخ واقعی ایران آشنا شوید کتاب سرگذشت استعمار 11 (جوانه های آتش) را مطالعه کنید