سرگذشت استعمار 7 ( سفر الماس )
پانزده جلد کتاب در مجموعه «سرگذشت استعمار» از قلب تاریخ جهان که به قول مقام معظم رهبری، یکی از همین نویسندگان خودمان (مهدی میرکیایی) نگاشتهاست.
جلد هفتم با نام«سفر الماس» از انگلستان مینویسد. سرزمینی با بیش از دویست سال جنگ و غارت و سلطه بر هندوستان.
((ماموریت مدیا آن قدر سری بود که حتی ناخدا “لاکر”، فرمانده رزم ناو، از آن اطلاعی نداشت. فقط سه نفر از مسافران از راز این سفر آگاه بودند: “لرددالهوزی”، فرماندار انگلیسی کل هندوستان، همسرش و سروان مرزی، یک افسر انگلیسی که همیشه در کنار فرمانده کل حضور داشت.))
دو سگ درشت اندام به نامهای بارون و باندا همواره به دنبال لرد دالهوزی در حرکت بودند و حتی هنگام خواب در کنار تخت اونگهبانی میدادند. مأموریت دالهوزی انتقال کوه نور، بزرگترین الماس جهان از هند به انگلستان بود.
الماس در یک کیسه چرمی قرار داشت و کیسه نیز در آستر کمربند لرد دالهوزی پنهان شده بود؛ کمربندی که از دو لایه شال کشمیری و پوست بز دوخته شده بود.
لرد دالهوزی این کمربند را برای لحظه ای هم از کمر باز نمی کرد. او پیش از این کوه نور را از لاهور شهری در شمال شبه قاره هند به بمبئی آورده بود؛ مأموریتی پر از اضطراب و نگرانی در بمبئی الماس را در جعبه آهنی کوچکی که قفل فلزی داشت قرار داده بودند دور جعبه با تسمه ای بسته شده و مهروموم شده بود کلید این جعبه به سرهنگ دوم مکسون یکی از افسران مورد اعتماد فرماندار سپرده شده بود. جعبه فلزی را در یک کیف دستی قفل دار پنهان کرده و کلید آن را به سروان رمزی داده بودند. کیف دستی نیز تا رسیدن رزمناو مدیا به بندرگاه در یکی از گاوصندوق های خزانه بمبئی قرار داده شده بود.
با تصرف لاهور، مرکز ایالات پنجاب ، انگلستان تقریباً فتحهند را پس از دویست و پنجاه سال کامل کرده بود و اکنون کرد دالهوزی فرماندار هند با افتخار به سوی انگلستان می رفت