سوار سوم (داستان زندگي امام حسين (ع))،(كتاب آفتاب)
(داستان هاي نوجوانان فارسي،قرن 14،تصويرگر:محمدرضا لواساني)
روایتی از ماجرا عاشورا از زبان دشمنان و دوستان و خواهران امام حسین (ع) است . راویان این داستان، عبیدالله بن زیاد، یزید بن معاویه و عمر بن سعد از دشمنترین دشمنان حضرت و حضرت ام کلثوم (س) و حضرت زینب (س) دو خواهر عزیز ایشان هستند.مناسب بالای 12 سال
گزیدهای از کتاب سوار سوم
پسر زیاد نوشته بود، هرکجا که هستی برگرد. باورم نمیشد که باید دوباره به دوزخ بازگردم. امّا بهناچار پشت به ایران کردم و روی به کوفه. احساس میکردم که هیچگاه آنقدر سرگردان نبودهام. به بوتهی خاری میماندم که بازیچهی بادهای دورهگرد شده باشد. دلم شور میزد. میدانستم که یکی از آن دو نفر، خواب تازهای برایم دیده است. یکی در شام و دیگری در کوفه. باید هرچه زودتر خود را به آنجا میرساندم. به کوفه که رسیدم، همهچیز را فهمیدم. پسر زیاد، خواب وحشتناکی برایم دیده بود. ـ حسین در کربلا فرود آمده است و هیچکس برای جنگیدن با او از تو برازندهتر نیست. امیرمؤمنان یزید فرمان حکمرانی ری را به کسی میدهد که این کار را به سرانجام برساند.