اثری است از شنون هیل، دین هیل به ترجمۀ شیدا رنجبر و چاپ انتشارات پرتقال. کتاب حاضر با داستان و تصاویری کودکانه مناسب برای گروه سنی “ب” می باشد.شاهزاده ماگنولیا برای مقابله با هیولاها به شاهزاده ای سیاه پوش تبدیل می شود. او قرار است که با شاهزاده گل عطسه صبحانه بخورد اما ناگهان صدای زنگ خطر هیولا بلند می شود؛ شاهزاده سیاه پوش برای مقابله با هیولا به چراگاه بزها می رود اما به جای هیولا با کلی خرگوش روبه رو می شود!
داف بزچران با عجله به چراگاه بزها برگشت. می خواست مهارت های رزمی شاهزاده سیاه پوش را یواشکی ببیند و یاد بگیرد.
برای اینکه انتقام گیرنده ی بزها بشود، باید بیشتر تمرین می کرد.
ولی وقتی رسید، شاهزاده سیاه پوش با هیولاها نمی جنگید. شاهزاده سیاه پوش داشت یکی از خرگوش ها را می بوسید.
این درست نبود. شاهزاده سیاه پوش همیشه با هیولاهایی که بزهایش را به خطر می انداختند، می جنگید. هیچ وقت هیولاها را ناز نمی کرد. هیچ وقت بوسشان نمی کرد.
شاهزاده سیاه پوش گفت: «هیولاها کجا هستند؟»
داف که به خاطر دویدن نفسش بالا نمی آمد، به زمین اشاره کرد.
شاهزاده سیاه پوش گفت: «کجا؟»
داف چندبار دیگر اشاره کرد. داشت خرگوش ها را نشان می داد.
شاهزاده سیاه پوش گفت: «من که کنار این خرگوش ها چیزی نمی بینم.»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.