صدای دل پیر بابا ( مناسب گروه سنی ب )
بخشی از متن کتاب :
آن روز صبح بلبلک با صدای آواز پیربابا از خواب پرید.
با کنجکاوی از توی لانه اش سرک کشید.
با تعجب از خودش پرسید این همه خوشحالی برای چیست؟ پیربا تندوتند حیاط کوچکش را آب و جارو میکرد.
نوه اش خدیجه تق تق تق به در حیاط کوبید و گفت: آمدم کمکت پیرباباجان و برای بُلبلک دست تکان داد.
آقای همسایه از لای در نیمه باز پرسید: «امروز مهمان داری پیربابا؟
پیربابا با شادی گفت: «مگر نمیدانی امام عزیزمان دارند به نیشابور می آیند؟»
آقای همسایه گفت: چرا میدانم شنیده ام چند روزی توی شهر ما می مانند و بعد به سفرشان ادامه میدهند ولی چه ربطی به خانه ی شما دارد؟