طعم شیرین خدا 8 – بچسبان به کاممان طعم شیرین بی مثالت را – لال باید بشوم از تو اگر دم نزنم
دنیای مدح و ثنای خدا، دنیاییه که اگه واردش بشی، دوست نداری ازش بیرون بیای؛ ولی دغدغههای کوچیک و بیمزۀ ما که همۀ زندگیمون رو پُر کرده، باعث شده از این دنیا غافل بشیم.
میبینی طرف عاشق شده، نه عاشق خدا، عاشق یه آدم مثل خودش. بعدشم برا خودش شاعر شده و یه عالمه شعر در وصف خط و خال و ابروی معشوقش میگه و با همین توصیفا هم از خیلی چیزا کَنده میشه.
آدمی که مشغول مدح و ثنای خداست، براش ریاضتِ سختیه اگه بخواد از دنیای صفات خدا بیرون بیاد. اصلاً وارد این دنیا که میشی، تازه میفهمی که مشغول شدن به چیزای دیگه، حتّی اگه گناه شرعی هم نداشته باشه، برات مثل یه گناه بزرگ میمونه. همهش دوست داری بشینی و از محبوبت بگی.
بذارید یه تیکّه از «مناجات الذّاکرین» رو بگم تا حسابی مست بشیم. امام سجّاد علیه السلام آخرای این مناجات، یه استغفار دارن که آدم رو دیوونه میکنه: «وَ أستَغفِرُکَ مِن کُلِّ لَذَّهٍ بِغَیرِ ذِکرِکَ؛ [خدایا!] و از هر لذّتی غیر از لذّت ذکر خودت، از تو طلب بخشش میکنم.»
برش هایی از کتاب طعم شیرین خدا :
می خوام آخر این درس به حدیت قشنگ بخونم که توش دعا هم اومده و توی دعاشم قبل از درخواست ، خدا رو مدح و ثنا کرده
حدیث اینه: وقتی حضرت یوسف رو تو چاه انداختن یوسف از دل چاه داد کشید و به برادراش گفت: هر مرده ای وصیتی دارد و وصیت من به شما این است. هنگامی که برگشتید یاد تنهایی من باشید و هنگامی که در امنیت خاطر هستید، وحشت مرا به یاد آورید و هنگامی که غذا می خورید، به یاد گرسنگی من باشید و هنگامی که آبی می نوشید به یاد تشنگی من باشید و هنگامی که جوانی را دیدید به یاد جوانی من بیفتید
یوسف در حال گفتن این حرفا بود که جبرئیل اومد و گفت: یوسف بس کن این حرفا رو و به جاش مشغول این دعا بشو:
یا کاشف كُل كُربه و يا مُجيب كُلِّ دَعوة و يا جابرَ کُل کَسیرٍ و یا حاضِرَ کُلّ بَلویٰ و یا مونسَ كُلِّ وحیدٍ و یا صاحبَ كُلِّ غریب و یا شاهِدَ كُلِّ نجوى أَسْأَلُكَ بِحَقِّ لا إله إلا أنت أن تجعلَ لي مِن أمرى فَرَجاً و مَخرجاً و أن نَجعَل فی قَلبی حُبَّکَ حتّیٰ لا یَکونَ لی هَمٍّ و شْغُل سِواک برحمتک یا ارحم الراحمینای برطرف کننده ی هر غم و غصه و ای پاسخ دهنده ی هر خواهش و لی بند زننده ی هر شکسته و ای حاضر در هر بلا و ای مونس هر تنها و ای همنشین هر غریب و ای شاهد هر نجوا ! از تو میخواهم به حق اینکه جز تو معبودی نیست ، در کار من گشایشی بنمایی و راه خروجی قرار دهی و محبت خود را در دلم قرار دهی تا هیچ چیزی جز خودت مایه ی دل مشغولی من نباشد به رحمتت ای مهربان ترین مهربان ها. ببینید چه اسما و صفات قشنگی اول این دعا اومده.
یکی از اوناش که خیلی دل میبره اینه : یا جابر کل کسیر ، کسیر یعنی شکسته ،کلمه جابر وقتی کنار کسیر میاد به معنای کسیه که چیز شکسته رو درست میکنه ، مثلا کسی که چینی شکسته شما رو بند میزنه و تیکه هاش رو به هم میچسبونه ،بهش میگن جابر
وقتی به خدا میگی جابر کل کسیر یعنی داری میگی خدایا من عمرم رو جوونیم رو زندگیم رو همه ی هستیم رو تیکه تیکه کردم ،حالا تیکه هاش رو آوردم پیش خودت ،خودت اینا رو به هم بچسبون . حالا بعد این حرفا چی میگه: خدایا به گشایشی تو کار من قرار بده بعدشم این که تو دلم محبت خودت رو چنان قرار بده که هیچ هم و غم و مشغولیتی جز تو نداشته باشم
این تیکه دعا دیوونه کننده است. حواستون هست یوسف کجا بوده که بهش گفتن همچین دعایی بکنه؟ اون وقتی که تو دل چاه افتاده بوده، الآن به یکی که تو «چاله هم افتاده باشه اگه بگی از خدا بخواه محبتش رو طوری تو دلت بندازه که جز خودش هیچ هم و غمی نداشته باشی چی بهت میگه؟ خیلی مودبانه که باهات برخورد کنه سکوت می کنه و بهت حرفی نمیزنه اما اگه بخواد بی تعارف باشه می گه مرهم نیستی نمک به زخمم نپاش.
يوسف افتاده تو دل چاهی که انگار توی شهرم نیست توی صحراست این جور موقعا یه عالمه هول و ولا تو دل آدم میآد و بعد جبرئیل میاد بهش میگه از خدا محبتش رو بخواه. خیلی خیلی قشنگه! باید یاد بگیریم که هر وقت تو زندگی گرفتار شدیم و تو هر چاهی افتادیم به خدا بگیم خدایا محبتت رو طوری تو دلم بنداز که جز تو هیچ هم و غمی نداشته باشم.