عید گنجشک ها
بخشی از کتاب:
نوک ریزه تق تق تق به شیشه زد و گفت: «جیجیک امروز خرده نانهای صبحانه تان را برای من نمی ریزید؟»
مامان بزرگ سفره ی سحری را از پنجره تکاند و گفت: «بیا نوش جانت !
چند دانه ی برنج افتاد روی لبه ی پنجره امیر علی با شادی گفت: من امروز صبحانه نخوردم، چون روزه ی کله گنجشکی گرفتم.»
نوک ریزه چشم هایش گرد شد. به خودش توی پنجره نگاه کرد و گفت: «جیک جیک! روزه ی کله ی من یعنی چی؟»
امیر علی خندید و گفت: «یعنی» روزه ی کوچولوی مخصوص بچه ها. اینکه از صبح تا ظهر هیچی نخورم و بعد از ناهار هم تا شب هیچی نخورم.»