فرنگیس /خاطرات فرنگیس حیدرپور
کتاب فرنگیس روایت خاطرات زنی شجاع که در مقام دفاع توانست سرباز دشمن را اسیر کند و نیروی دشمن را به خاک و خون بکشاند، میپردازد. رهبر انقلاب در سفرشان به کرمانشاه به این بانوی بزرگ اشاره کرده بودند و بر ثبت خاطراتش تاکید داشتند.
در سال ۱۳۵۹ عراقیها به محل تولد فرنگیس حمله کردند، مردم به درههای اطراف فرار میکنند، او تنها ۱۸ سال داشت و در نیمههای شب با برادر و پدرش برای تهیهی غذا به روستا برمیگردند، ولی برادر و پدرش با عراقیها درگیر شده و کشته میشوند، فرنگیس نیز بدون داشتن سلاح گرم با تبر پدرش با دو سرباز درگیر شده و یکی را میکشد و دیگری را اسیر کرده و به ارتش ایران تحویل میدهد.
برش از کتاب:
شب آرام آرام از راه میرسید. همه کنار هم، پشت صخرهها کز کرده بودیم. کسی نای حرف زدن نداشت. نمیدانستیم قرار است چه بلایی سرمان بیاید. علیمردان، داییام، پدرم و تعدادی از مردها هنوز با ما بودند. آنها هم آرام و قرار نداشتند. میخواستند برگردند ده. عدهای از زنها نگذاشتند. با یک دنیا ترس میگفتند: «اقل کم شما بمانید. ما اینجا تنها هستیم. اگر یکهو عراقیها تا اینجا جلو بیایند، دست تنها چه کنیم؟
در دل شب، صدای زنجیر تانکها و انفجار توپ و خمپاره لحظهای قطع نمیشد. از سمت گیلان غرب هم نیروهای خودمان به طرف گورسفید توپ و بمب پرتاب میکردند. آوه زین و گورسفید، شده بود خط مقدم جبهه!
یادت باشد آخرین نفری که از این روستا برود ، من هستم .برای من ، فرار کردن یعنی مردن . از من نخواه راحت فرار کنم.یادت باشد من فرنگیسم درست است زنم، اما مثل یک مرد می جنگم. من نمیترسم .میفهمی ؟..