من امام باقر(ع) را دوست دارم
امام باقر بسیار عاقل و بردبار بود هیچ وقت در برابر رفتارهای زشت و نادرست دیگران عصبانی نمیشد. روزی یک مرد مسیحی نام آن حضرت را به مسخره گرفت و گفت: «تو بقر هستی.» بقر در زبان عربی به معنی گاو است. امام فرمود : «من باقر هستم.»
مرد مسیحی گفت: تو پسرزنی هستی که آشپز بود.
امام فرمود: «آشپزی شغل او بود.»
وی گفت تو پسرزنی هستی که حرف های زشت می زند.
امام فرمود: «اگر تو راست میگویی خدا او را ببخشد و اگر تو دروغ میگویی خدا تو را ببخشد.»
مرد مسیحی با دیدن اخلاق خوب امام باقر به اسلام علاقه مند و مسلمان شد.
امام پنجم با علاقه و شوق زیادی خدا را عبادت می کرد. یک بار که به حج رفته بود با دیدن کعبه اشک از چشمانش سرازیر شد و با صدای بلند شروع به گریه کرد همراه امام باقر گفت : «پدر و مادرم فدایت؛ مردم نگاهتان میکنند. لطفاً گریه نکنید.
امام فرمود: چرا گریه نکنم؟ گریه میکنم تا شاید خدا نگاه مهربانانه ای بر من اندازد و به خاطر همان نگاه فردای قیامت من به سعادت برسم.
آنگاه امام مشغول طواف خانه ی خدا شد. بعد هم نماز طواف خواند و سجده ای طولانی به جای آورد. امام باقر آن قدر در سجده گریه کرد که محل سجده از اشکهای حضرت خیس شد.
این برش هایی از کتاب من امام باقر(ع) را دوست دارم از سری 14 جلدی من اهل بیت را دوست دارم است که برای آشنایی بیشتر فرزندان شما با سیره و افکارو شخصیت اهل نگاشته شده است.