هندوانه های یواشکی
کتاب هندوانه های یواشکی قصه ی زورگویانی است که می خواهند با ظلم و زور و قدرتشان، روستاییان را وادار به اطاعت خود کنند . یک روایت شیرین که در انتها به ماجرای غزه و پرچم فلسطین میرسد ، ماجرایی از کمک مردمان دیگر به مردم روستا برای ایستادگی مقابل زور به شیوه ی داستانی شیرین با طعم هندوانه …
برش هایی از قصه ی هندوانه ای را بخوریم!!!!
در این مدت، سربازهای حادید سراغ بقیه ی مردم شهر هم رفتند و از هرکس که باغچه می فرو خت یکی خریدند و هندوانه هایش را از بین بردند و به جایش بلوبری کاشتند.
مدتی گذشت یک روز حادید همه ی سربازها را دور خودش جمع کرد و گفت: دیگه وقتش رسیده تا بقیه ی شهر را از هر چه هندوانه هست پاک کنیم
یکی از سربازها گفت: یعنی چه جوری؟»
حادید جواب داد برویم و بقیه ی باغچه های آنها را ازشون بخریم
آن یکی سرباز گفت: شاید دیگه به ما نفروشن
حادید گفت: مهم نیست من بلدم چه کار کنم
آنها باز سراغ صاحب خانه ها رفتند و از آنها باغچه های بیشتری خواستند. وقتی مردم شهر دیدند باغچه های هندوانه یکی یکی از بین می روند دیگر قبول نکردند باغچه ای به حادید بفروشند.
هر چه حادید و سربازانش قیمت بیشتری پیشنهاد میدادند، مردم دیگر راضی نمی شدند باغچه های شان را از دست بدهند.حادید که نتوانست با صحبت کردن مردم را فریب بدهد، با عصبانیت به سربازانش گفت: این جوری نمیشود از امروز اسلحه به دست می گیریم و هر کس قبول نکرد با زور زمینش را صاحب میشویم.
حادید و سربازانش تمام باغچه های هندوانه را خراب کردند و به همه اعلام کردند: «از این به بعد کاشتن و خوردن هندوانه ممنوع است…… 🙁