هوهوچی و راز دریا
قصه ای از برکت روزی و لطف امام حسن ع
هوهوچی هاهای شادی کرد و باز هم خودش را به دریا کوبید
اما موج ها دیگر بلند نشدند
یک بار دوبار ده بار دیگر هم این کار را کرد اما دریا دیگر طوفانی نشد
وزيد و چرخید تا اینکه به فانوسک دریایی رسید
فانوسک مثل همیشه ایستاده بود تا راه را برای مسافران روشن کند
هو هوچی محکم خودش را به او زد و گفت: در برو کنار حوصله ندارم
فانوسک نورش را با باد تاباند و پرسید:
«چی شده ؟چرا این قدر هوف هوف میکنی؟» هو هو چی دور خودش چرخید و گفت : حیف شد ! فقط کمی مانده بود کشتی دزدان دریایی غرق شود اما….