چرا گورخرها زخم معده نمي گيرند (استرس و هر آنچه در موردش بايد بدانيم)
(فيزيولوژي و مديريت استرس)
بخشی از کتاب
عامل استرسزا هرچیزی در دنیای بیرونی است که بتواند ما را از تعادل هومئوستاتیک خارج کند و پاسخ به استرس همان کاری است که بدنمان برای برقراری مجدد تعادل هومئوستاتیک انجام میدهد.
اما وقتی ما درباره خودمان و تمایل انسانیمان برای بیمار کردن خودمان از فرط نگرانی صحبت میکنیم، این مفهوم که “عوامل استرسزا صرفا مواردی هستند که شما را از تعادل هومئوستاتیک خارج میکنند” برداشتی کافی نیست و باید بسط داده شود. پیشبینی کردن یک اتفاق نیز میتواند یک عامل استرسزا باشد. گاهی اوقات ما آنقدر باهوش هستیم که صرفا براساس پیشبینیمان از یک اتفاق، چنان قوی به استرس پاسخ میدهیم که گویی آن رویداد واقعا رخ داده است. استرسهای پیشبینیشده منحصر به انسان نیستند؛ شما چه انسانی باشید که در یک ایستگاه متروی متروکه توسط انبوهی از اراذل و اوباش احاطه شده است، چه گورخری باشید که با یک شیر رودررو شده است، حتی اگر (هنوز) هیچ آسیبی جسمی ندیده باشید، احتمالا قلبتان بهشدت در حال تپیدن است. اما ما، برخلاف گونههایی با پیچیدگی کمترِ شناختی، میتوانیم با فکر کردن در مورد عوامل استرسزای بالقوهای که ممکن است در آینده دور ما را از تعادل هومئوستاتیک خارج کنند، نیز پاسخ استرس را فعال کنیم. برای مثال، به کشاورزی آفریقایی فکر کنید که در حال تماشای دستهای ملخ است که روی محصولاتش فرود میآیند. او صبحانه کافی خورده است و از نبود تعادل هومئوستاتیک ناشی از گرسنگی رنج نمیبرد، اما همچنان تحت یک پاسخ استرس خواهد بود. گورخرها و شیرها ممکن است با پیشبینی رویدادی در چند دقیقه آتی، واکنش استرس را نشان دهند، اما هرگز نمیتوانند در مورد رویدادهای آینده دور استرس داشته باشند.
همچنین گاهی اوقات ما انسانها ممکن است تحت فشار مسائلی قرار بگیریم که برای گورخرها یا شیرها بیمعنی هستند. نگرانی درمورد وام مسکن، مالیات، سخنرانی در برابر حضار، ترس از مصاحبه شغلی یا اجتنابناپذیر بودن مرگ موضوعی مشترک بین تمام پستانداران نیست. زندگی انسانی ما مملو از تجربیاتی با عوامل استرسزای روانی است که با دنیای فیزیکی گرسنگی، جراحت، از دست دادن خون یا دمای هوای شدیدا نامناسب متفاوت است. وقتی ما پاسخ استرس خود را به دلیل ترس از رویدادی فعال میکنیم که بعدا در واقعیت اتفاق می افتد، به خود تبریک میگوییم که این “مهارت شناختی” به ما اجازه داد تا دفاع خود را زودتر فعال کنیم. البته این دفاعهای پیشبینیکننده میتوانند کاملا نقشی محافظتی داشته باشند، زیرا بسیاری از پاسخهای استرس ما برای ایجاد آمادگی است. اما وقتی وارد یک آشفتگی فیزیولوژیکی میشویم یا وقتی به خاطر مسئلهای که نمیتوانیم کاری درموردش انجام دهیم، بیهیچ دلیلی پاسخ استرس را فعال میکنیم، به آن نامهایی مانند “اضطراب”، “رواننژندی”، “پارانویا” یا “خشونت بیدلیل” میدهیم.
اما وقتی ما درباره خودمان و تمایل انسانیمان برای بیمار کردن خودمان از فرط نگرانی صحبت میکنیم، این مفهوم که “عوامل استرسزا صرفا مواردی هستند که شما را از تعادل هومئوستاتیک خارج میکنند” برداشتی کافی نیست و باید بسط داده شود. پیشبینی کردن یک اتفاق نیز میتواند یک عامل استرسزا باشد. گاهی اوقات ما آنقدر باهوش هستیم که صرفا براساس پیشبینیمان از یک اتفاق، چنان قوی به استرس پاسخ میدهیم که گویی آن رویداد واقعا رخ داده است. استرسهای پیشبینیشده منحصر به انسان نیستند؛ شما چه انسانی باشید که در یک ایستگاه متروی متروکه توسط انبوهی از اراذل و اوباش احاطه شده است، چه گورخری باشید که با یک شیر رودررو شده است، حتی اگر (هنوز) هیچ آسیبی جسمی ندیده باشید، احتمالا قلبتان بهشدت در حال تپیدن است. اما ما، برخلاف گونههایی با پیچیدگی کمترِ شناختی، میتوانیم با فکر کردن در مورد عوامل استرسزای بالقوهای که ممکن است در آینده دور ما را از تعادل هومئوستاتیک خارج کنند، نیز پاسخ استرس را فعال کنیم. برای مثال، به کشاورزی آفریقایی فکر کنید که در حال تماشای دستهای ملخ است که روی محصولاتش فرود میآیند. او صبحانه کافی خورده است و از نبود تعادل هومئوستاتیک ناشی از گرسنگی رنج نمیبرد، اما همچنان تحت یک پاسخ استرس خواهد بود. گورخرها و شیرها ممکن است با پیشبینی رویدادی در چند دقیقه آتی، واکنش استرس را نشان دهند، اما هرگز نمیتوانند در مورد رویدادهای آینده دور استرس داشته باشند.
همچنین گاهی اوقات ما انسانها ممکن است تحت فشار مسائلی قرار بگیریم که برای گورخرها یا شیرها بیمعنی هستند. نگرانی درمورد وام مسکن، مالیات، سخنرانی در برابر حضار، ترس از مصاحبه شغلی یا اجتنابناپذیر بودن مرگ موضوعی مشترک بین تمام پستانداران نیست. زندگی انسانی ما مملو از تجربیاتی با عوامل استرسزای روانی است که با دنیای فیزیکی گرسنگی، جراحت، از دست دادن خون یا دمای هوای شدیدا نامناسب متفاوت است. وقتی ما پاسخ استرس خود را به دلیل ترس از رویدادی فعال میکنیم که بعدا در واقعیت اتفاق می افتد، به خود تبریک میگوییم که این “مهارت شناختی” به ما اجازه داد تا دفاع خود را زودتر فعال کنیم. البته این دفاعهای پیشبینیکننده میتوانند کاملا نقشی محافظتی داشته باشند، زیرا بسیاری از پاسخهای استرس ما برای ایجاد آمادگی است. اما وقتی وارد یک آشفتگی فیزیولوژیکی میشویم یا وقتی به خاطر مسئلهای که نمیتوانیم کاری درموردش انجام دهیم، بیهیچ دلیلی پاسخ استرس را فعال میکنیم، به آن نامهایی مانند “اضطراب”، “رواننژندی”، “پارانویا” یا “خشونت بیدلیل” میدهیم.