گزارش لحظه به لحظه از شهادت حضرت زهرا
درکتاب حاضر گزارشی به صورت لحظه به لحظه با جزئیات شهادت حضرت صدیقه کبری در قالب داستانی تقدیم می شود؛ تا بدانیم چه پیشگویی هایی در این باره آمده، و بعد از شهادت پیامبر چه وقایعی رخ داد که منجر به این ماجرا شد، و چه کسانی بر در خانه فاطمه هجوم آوردند، و چکونه در را آتش زدند و دختر پیامبر را مورد ضرب و جرح قرار دادند، و آن حضرت با چه حالی سه ماه و اندی درد سینه و بازو و پهلو را تحمل کرد، و چگونه از دنیا رفت و چرا نیمه شب مخفیانه دفن شد. آنچه پیش روی شماست جمع بندی و تدوین ماجرای شهادت فاطمه زهرا در 8 مرحله است که با مراجعه به کلیۀ منابع مربوط به موضوع تنظیم گردیده و حتی یک کلمه به عنوان تخیل اورده نشده است.
برشی از کتاب گزارش لحظه به لحظه از شهادت حضرت زهرا
منع از گریه فاطمه
حضرت زهرا شب و روز در بستر بر فقدان پیامبر و بی وفایی امت اشک می ریخت. در این حال غاصبین خلافت که خود باعث این همه گریه بودند. پیام می فرستادند که حضرت کمتر صدا به گریه بلند کند!
از سوی دیگر روزی بزرگان مدینه نزد امیرالمؤمنین آمدند و به جای تسلیت و دلداری گفتند: يا ابا الحسن فاطمه شب و روز گریه میکند و ما شبها نمی توانیم در رختخواب خویش استراحت کنیم و روزها بر سر شغل هایمان آرامش نداریم و نمیتوانیم به زندگی خود بپردازیم فاطمه با گریه هایش ما را اذیت میکند!!
ما این را به تو گفتیم تا از فاطمه بخواهی یا شب گریه کند و روز ساکت باشد و یا روز گریه کند و شب آرام بگیرد!!!
امیر المؤمنین نزد حضرت آمد و پیام آنان را رساند؛ اما حضرت زهرا فرمود:
وا ابتاه، یا رسول الله آیا از گریه بر تو نیز منع می شوم؟ به خدا قسم هرگز! یا ابا الحسن من چند روزی بیش در میان اینان نخواهم بود و خیلی زود از بین این مردم خواهم رفت. به خدا سوگند، شب و روز از گریه ساکت نمی شوم تا به پدرم ملحق گردم
درد دل امیرالمؤمنین
هر چه به روزهای آخر زندگی حضرت زهرا نزدیک می شد، جراحات و کبودی ها و شکستگی هایی که آن حضرت از اهل خانه پنهان میکرد، بیشتر ظاهر می شد و قلب آنان را میسوزاند چرا که متوجه می شدند فاطمه چه دردهایی را تحمل میکند.
در آن روزها امیرالمؤمنین که خاموش شدن شمع زندگیش را مقابل چشمانش میدید با حزن و اندوه این اشعار را زمزمه میکرد
ای دختر احمد یادآوری خاطرات زندگی با تو برایم سخت است، چرا که اکنون آنچه از جراحات خود مخفی میکردی ظاهر شده است. آیا کار به اینجا بکشد که تنها بمانم و نزد تو از حال خویش شکایت کنم؟